دلـوس

یه دل یخ زده ... با آدامس چسبیده به تهش

دلـوس

یه دل یخ زده ... با آدامس چسبیده به تهش

بایگانی
آخرین مطالب
۰۹
آذر

امروز سومین روزی بود که یه حسی داشت خفم میکرد ...باورم نمیشد...10سال از سن بلوغم 

میگذشت...10سال خودمو حفظ کرده بودم...از دار دنیا فقط یه تن سالم داشتم که 10 سال بود باکره 

مونده بود...10سال کم نیست لامصب...چه حمومایی که پاک رفتم پاک اومدم...چه لبایی که 

نگرفتم...چه اسمسایی که تمنای شهوت داشت...سرسنگین جواب دادم و پا ندادم...هی با خودم این 

یکی دوسال میگفتم درسته بیکارم و بی پول...درسته تیپ خوبی ندارم و لاغر و ساده ام...درسته 

هرجا خواستگاری برم و جواب نه بشنوم بهشون حق میدم چون هیچی ندارم...ولی خب تنها دل 

خوشیم اینه که تو این دنیا که همه دارن همو بالا میرن ما یکی پاک موندیم.


دفه ی قبلی که رفتم خونشون سرنماز بودم که یهو حس کردم یچی داره بهم نزدیک میشه ...

 از لباش خواهش میچکید...از بس فرار کرده بودم خسته شده بود..آروم با دستم کنار زدمش گفتم 

چکار میکنی؟! سرنماز بودم! :(

اون اصلن نمیفهمید من چی میگم...انگار داد میزد خفه شو الدنگ...من میخوامت...بزور خودمو کندمو 

و اول آروم آروم ...بعد تند تند دور شدم از چشماشیادمه اشک تو چشمای جفتمون حلقه داشت...یه 

حس غروری منو بغل کرده بود...سبک سبک...سبک و خنک...

اصلن میدونم خدا...این موجودو آفریدی که یه چنین روزی دهن مارو عاسفالت کنی!

این بود رسم وکالت؟؟...این بود رسم پدری؟؟

من که باهات طی کرده بودم...گفتم نیار لحظه ای که من و اون تنها بشیم..گفتم یا نگفتم؟

این بود اون همه دعا و گریه...شبای جمعه...صبای جمعه...تو حرم...تو حموم... من که گفتم ضعیفم 

بامرام...آخه قربون شکل ماهت  نگفتم؟ ..همینو میخواستی؟

د عاخه من میشناختم این موجودو!! دیدی کار خودشو کرد؟؟

اصلن نذاشت من فکر کنم...حرفی بزنم...خب تو جا من بودی چکار میکردی؟؟

میذاشتی زیر گوش یه دختر 18ساله که نکن میخوام پاک بمونم؟؟

عاخه بامرام   من که گفتم سگتم نوکرتم نزار جایی تنها بشیم...ای به مولا ما یوسف نیستیم...قلب 

بیشرفمون خوشش میاد...

هووووففففففففففففف

ریدی پسر    ریدی


حسرت

  • آرمان کریم زاده